غزل) اعتراض
جمعه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ
دست رد بر پنجره کوبیده شد، یعنی: برو!
روی بازو خطّ تیغ و نقطههای مالبرو
هرچه میکوشید راز سینه را مخفی کند
سرخی نامرد چشمان قصّه را میداد لو
ترک کردندش رفیقان قدیمی جملگی
حلقههای دود افیون، جرعههای آبجو
ذرّه امّیدی نمانده در دلش از هیچ کس
از همه مأیوس حتّی از رابین هود و زورو
غول خونآشام سیریناپذیر آشنا
منتظر مثل همیشه انتهای راهرو
لحظههای کودکی یک بار دیگر مال من
سالهای باقی عمرم همیشه مال تو...
دختر ده ساله ای دیگر به پایان میرسد
دست دیگر آن طرف با ردّ تیغ و مالبرو...
۰۱/۱۲/۱۹