مثنوی) مسیحی و زره علی
سرور پاکان، علیّ مرتضی (ع)
پشت بر دشمن نداده در غزا
هم از این رو جوشنش بیپشت بود
پیش را تنها حفاظت مینمود
تا در ایّام خلافت مدّتی
کرد گم آن را بعد از فرصتی
نزد یک مرد مسیحی آن گره
دید و بازش شد ز پیشانی گره
پیش قاضی بردش و دعوی نمود
کـ: "ـاین لباس رزم من گم گشته بود
نه خریده کس و نه بخشیدهام
حالیا در دست ایشان دیدهام"
گفت قاضی: "از خلیفه مدّعا
تو چه پاسخ داری ای بنده خدا؟"
آن مسیحی گفت: "حرفم روشن است
این زره بیشائبه مال من است
البته شاید خلیفه در خطاست
من نمیگویم که کذّاب و دغاست"
گفت: "پس اینک کسی که مدّعی ست
شاهدی باید بیارد، چاره چیست؟"
پس علی(ع) خندید و گفت: "آری مراست
شاهدی آرم، ولی اینک کجاست؟"
چون علی(ع) شاهد نیاورد این میان
پس رقیبش فاتحانه شد روان
رفت، امّا خوب میدانست که
این زره در اصل هست از آن که
داد وجدانش به او فرمان ایست
معترف شد که زره آن علی(ع) ست
گفت: "این طرز حکومت کیمیاست
راه و رسمش راه و رسم انبیاست"
پس مسلمان شد پس از اندک زمان
هم ز یاران علی(ع) در نهروان.