غزل) یا ضامن آهو
پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۶ ب.ظ
موشّح مرتّب: بد زمانی است !
بیداد زمان کرده مرا غرق هیاهو
یکباره شدم خسته ازاین رنج و تکاپو
دوران به سرم آمد و از خویش گذشتم
درخویش فرو رفتم و از یاحق و یاهو
زاری به سُها و جُدی افکندم و آنگاه
چون غنچه نهادم سر غم بر سر زانو
من چاره چه سازم؟ ز کجا برکنم این درد؟
نه قوت رهم مانده و نه قوّت بازو
این دلهره، بی پنجرگی، رنج، فنا، فقر
بر پیکر من پنجه درافکنده ز هر سو
نالیدم از این تنگی و بر سجده نشستم
تا آتشش افزون نشود چرخ دژم خو
یا ماندن و بنهفتن و مرگ است نهایت
یا رفتن و بشکافتن و وصلت مینو
امّا برسد راستی آن روزکه بینم
تقدیر بهشتی کندم ساکن آن کو
سر برکنم و بشکفم و بند بدرّم
بر خویش نهم پای و کنم جلوه چو شب بو
تا پیش دهد لطف شما گر قدمی چند
سلطان خراسان، شه دین، ضامن آهو (ع)
۹۶/۰۵/۱۲