غزل) تصمیمۀ کبری
يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۰ ق.ظ
جامه را چاک زنیم از سر غم بار دگر
می دمد هر دمی آه از سر غمبار دگر
خامه آیین امانت نه به جای آورده ست
که نریزد ز دهن روی زمین پاره جگر
چامه هم تر شود از خون دل شرحه شده
شرحی از این دل بی چاره بیا و بنگر
حال ما در گذر فتنه و آشوب جهان
تک درختی است میان جهش باد و شرر
جان شیرین که ز کس خیر ندیده همه عمر
در جهانی چه نماید همه شور و همه شر ؟!
....وقت تصمیمۀ کبراست، بیایید بتان!
تا به کی کهنگی و غفلت و حیرت آخر؟
وقت آن است که یک بار دگر از سر درد
ژرف گردیده چو در عصمت یک نیلوفر،
روی یک کاغذ پاکیزۀ معصوم سفید
بنویسیم: کبوتر، و بخوانیم: سفر....
۹۶/۰۱/۲۰