مثنوی) مرد شامی و امام حسین(ع)
در مدینه چشم مردی اهل شام
گوشه ای افتاد بر روی امام(ع)
گفت با اطرافیان: "این مرد کیست؟"
گفته شد که: "این حسین بن علی(ع) ست"
مرد شامی تحت تبلیغات سوء
بس گرفته بود مغزش شستشو
چشم را بست و دهان را باز کرد
آنچه سبّ و فحش بود ابراز کرد
بعد از آنکه عقدۀ دل را گشود
حضرت(ع) از رحمت نظر بر او نمود
آیه هایی خواند مبنی بر گذشت
غیر از اینکه از خطیئاتش گذشت
گفت: "هر حاجت که می خواهی بگو"
در ادامه بعد از آن پرسید از او:
"باید اهل شام باشی ظاهراً ؟
آشنایم با چنین اخلاق من
تو غریبی گر نیازی خواستی
بر می آریمش بدون کاستی
در سرای خویش جایت می دهیم
جامه و نان و نوایت می دهیم"
مرد شامی آنچنان شد شرمسار
که در آن دم آرزو می کرد زار:
"کاش در خود می کشانیدم زمین
تا که گستاخی نمی کردم چنین
پیش از آن پیشم نبوده یک نفر
از حسین(ع) و از علی(ع) مبغوضتر
بعد از آن برخورد اینک ساعتی ست
نزد من محبوبتر از این دو نیست.